تفاوت های زن و مرد
تفاوت های زن و مرد:
جریان فمنیستی که در اجتماع زمانه ما به راه افتاده است یک جریان مسخره است. چه کسی گفته که مرد از زن بالاتر است که حالا جریان فمنیستی در جهت احقاق حق زن حرکت کند و برابری زن را با مرد طلب کند.
کسانی که اعتقاد دارند زن و مرد با هم برابرند سیاستمداران هستند که می خواهند بدین طریق رأی بیاورند بنابرین زن ها از مردها پایین تر نیستند بلکه زن و مرد باهم فرق دارند ارزش یکسان دارند ولی زن ها در توانمندی ها، نقاط ضعف، احساسات، ادراکات و عشق ورزی با مردها متفاوتند.
1. تفاوت در ابراز احساسات:
دوست داشتن یک مرد با یک زن فرق می کند. مرد دیگران را مردانه دوست دارد و احساسات خود را مردانه ابراز می کند و زن زنانه ابراز می نماید بنابرین بسیاری از جنگ و جدل ها بخاطر ندانستن این نکته کلیدی است. حضرت علی(ع) می فرمایند: مردم با هم می جنگند سر چیز هایی که نمی دانند.
خانم ها خودشان را با اشک و صحبت تخلیه می کنند آقایان کم حرف می زنند کم گریه می کنند بنابرین بیشتر سکته می کنند.
2. تفاوت های زن و مرد در نحوه به کارگیری مغز
مغز آقایان در آن واحد بر روی یک کار متمرکز می شود ولی خانم ها در آن واحد روی چند کار متمرکز می شوند.
آقایان در آن واحد از یک نیمکره استفاده می کنند ولی خانم ها در آن واحد از دو نیمکره استفاده می کنند.
مغز آقایان تخصصی و دسته بندی شده است ولی مغز خانم ها عمومی است.
مرکز کنترل گویش در نیمکره چپ است اگر آقایان سکته کنند و آن قسمت از نیمکره چپ که مربوط به کنترل گویش است ازکار بیافتد آقایان تا آخر عمر نمی توانند تکلم کنند و لال می شوند ولی خانم ها در چنین حالتی نیمکره راست وظیفه نیمکره چپ را بعهده می گیرد و خانم ها دوباره شروع به صحبت می کنند.
حکایتی آموزنده از پانزده سال رنج که به گنج ختم شد
در زمان میرزای شیرازی، طلبه ای بالباس کهنه بر درخانه اش آمد و گفت میرزا را کاردارم
مردم گفتند میرزا بر مجتهدین وقت ندارد آن موقع تو آمده ای و میگویی میرزا را کار دارم؟
گفت عیبی ندارد من میروم اما به میرزا بگویید فلانی آمده بود.
خبر به میرزای شیرازی رسید
ناگهان میرزا سرو پای برهنه دوید و طلبه را درآغوش گرفت
دفتردار میرزا تعجب کرد، آن طلبه رفت.
میرزا گفت:
دوست داشتم ثواب این همه مجتهد که تربیت کردم برای این طلبه باشد و ارزش یک کارش را به من بدهد.
گفتند میرزا کار این طلبه مگر چه بوده ؟
میرزا گفت:
این طلبه به یکی از دهات های سنی نشین رفت و گفت بچه هایتان را بیاورید قرآن یاد می دهم بدون پول
سنی ها گفتند خوب است بدون پول است
این طلبه از اول که قرآن یاد این بچه ها می داد
بذر محبت امیرالمؤمنین را دردل این بچه ها کاشت
این ها بزرگ که شدند شیعه شدند و پدرانشان را از مذهب باطل به مذهب حق راهنمایی کردند
دیری نگذشت که این دهات تماما شیعه شد.
این طلبه ۱۵سال شب ها بردر خانه ها می رفت و یواشکی نانی که ان ها بیرون می انداختند را می خورد.
۱۵سال اینگونه زحمت کشید تا توانست یک روستا را شیعه کند.
منبع: “مصباح الهدی/۲۶۸ - حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی مدظله العالی”